فندوق کوچولوی مامان وبابا

  دخترم نیمه ی گمشده ام نیستی که با نیمه ی دیگر به     جستجویت   برخیزم ، تو تمام گمشده ی منی . ...

...

...

تا امدنت روزی هزار بار روحم را میتکانم از هرچه غبار تنها به حرمت قدمهای کوچک تو....  

دیگه داره کم کم میاد... کمتر از 15 روز دیگه... هورااااااااااااااا خدارو شکر... میاد به جایی که ادم فرصت داره خطا کنه و دچار اشتباه بشه. وتا میتونه رشد کنه و به اونی که بهش ماموریت داده تا به این دنیای مادی بیاد نزدیک تر بشه.

هستی جونم ، عشقم ، عمرم ، نفسم سلااااااااااام مامان جون امروز 33 روزه که مهمون آغوش من شدی.......نمیدونی زندگیمون با تو چه رنگ و بویی گرفته..... دخترناز مامان و بابا،شدی تموم لذت ما.....همش تو فکرتم....دلم میخواد مدام تو رو در آغوش بگیرم و بهت شیر بدم و نگاهت کنم..... خیلی شیرینی.....خیلی گلی......دختر آروم و صبور من..... هر روز به خاطر داشتنت در برابر خدا سجده شکر میکنم.....تو زیباترین نعمت خدا و قشنگ ترین معجزه الهی هستی...... ...

چقدر خوشحالم که بازم عید اومده چقدر لحظه سال تحویل و دوست دارم. من عاشق دور هفت سین نشستن و قران باز کردن و دعای مقلب القلوب خوندن واز خدا چیزی خواستن و....ووو کلا عاشق بهارم اما امسال یه حس دیگه ای داشت ... من مادر بودم هنوز هم باورم نمیشه... خدا جونم شکرت ...

دخترم اولین عیدت مبارک ایشالااااااا سال خوبی داشته باشیییییییییییی زندگییییم

دخترم 3 اسفند 1390 روز چهارشنبه ساعت 2:10 ظهر با وزن 3600 و قد 50 پا به زندگی ما گذاشت.  خیـــــــــــــــــــــــــــــلی دوست دارم اینم عکس بیمارستانت ...

سلااااااااااااااااااام عشق مامان 2 روز دیگه میایی تو بغل مامانی. از فردا شب ساعت 12 هیچی نباید بخورم و چهارشنبه ساعت 10 برم بیمارستان و ساعت 1 به بعد عملها  شروع میشه وبه امید خدا شما به ازن دنیا میایی.     یه عالمه بــــــــــــــــــــــــــــوس